حس غریبی از هدف در بازیگری

افکار درباره بازیگران و آنچه آنها انجام می دهند

چند نکته مرا به فکر نوشتن مقاله انداخته است. من قصد دارم با ذکر همه آنها شروع کنم ، زیرا من یک موجود راحت هستم و باید تنبل خود را متقاعد کنم که بهتر است این را بنویسم تا اینکه در رختخواب دراز بکشم ، شاید به طور پنهانی یک کلوچه را بخورم.

 

اولین چیز یک تکه مشاهده شخصی است: من خیلی ناراحت می شوم که از غریبه ها بگویم من یک بازیگر هستم. این امر منجر به انواع سوالات ناجور می شود (آیا واقعاً از این راه امرار معاش می کنید؟) و تلاش های من برای تغییر موضوع منجر به خاموشی های بسیار ناجور و اظهارات پوچ می شود. گاهی اوقات مردم خجالت من را با حیا اشتباه می گیرند و فکر می کنند این کار شایان ستایش است ، اما این بهترین حالت مطلوب است.

 

در استرالیا ، من در خجالت خودم تنها نیستم. اکثر همکاران من به طور مشابه بی تدبیری هستند ، و فقط کسانی نیستند که از کار خارج می شوند. من تصور می کنم افراد موفق در فیلم و تلویزیون اغلب از شناسایی در جمع خجالت می کشند زیرا مردم آنها را به عنوان یک شخصیت یا شخصیت عمومی می شناسند که در واقع آنها نیستند. وقتی بازیگران می توانند یک نشریه را بفروشند ، یک محصول را به بازار عرضه کنند یا خودشان به بازار عرضه کنند ، مشهور می شوند. این یک ابزار تجاری است ، و بنابراین هیچ چیز شخصی در مورد آن وجود ندارد. متأسفانه ، تأثیر شهرت به افرادی بستگی دارد که فکر می کنند چیز شخصی در مورد آن وجود دارد. چقدر ناخوشایند است که در زندگی روزمره خود با این پارادوکس روبرو شوید. پو

 

نکته دوم این است که من متوجه شده ام اکثر مقالات بازیگری در اینترنت به دلیل ناعادلانه بودن صنعت و "ضرب و شتم سیستم" مربوط به اینترنت هستند و من فکر می کنم این نشان دهنده بسیاری از بازیگران است که عمدتا درگیر رفع نیازهای صنعت هستند. تعیین نوع "مناسب" آنها ، تغییر تصویر بدن آنها ، بررسی ستاره سنجی آنها در imdb pro. من آنقدر شجاع و آگاه نیستم که ادعا کنم این موارد قابل تأمل نیستند ، اما آماده ام با شادی خاطر نشان کنم که اگر این موارد مشغله اصلی شما به عنوان یک بازیگر باشد ، افسرده خواهید شد ، زیرا هنرمندان باید از نظر هنری راضی باشند ، و از نظر هنری هیچ چیز راضی کننده نیست که سعی کنید نگاه بعدی را داشته باشید چون عضلات بیشتری دارید.

 

وسواس دیگر در بین بسیاری از بازیگران درجه استعداد خودشان است و این یک وسواس اغوا کننده است زیرا به نظر می رسد از یکپارچگی زیادی برخوردار است. این صنعت دوست دارد درباره استعداد صحبت کند. حتی گاهی اوقات آنها شما را "استعداد" صدا می کنند. من فکر می کنم مشکل این مسئله این نیست که رابطه بین استعداد و موفقیت بسیار ناچیز است ، بلکه این یک مفهوم کاملاً بی فایده برای بازیگران است. گفتن استعداد کسی تقریباً ملموس است به عنوان گفتن قدرت جادویی. استعداد احتمالاً یک چیز واقعی است ، اما مفهوم مفیدی برای کار نیست. اگر خودتان را با استعداد می بینید ، ممکن است اعتماد به نفس شما را تقویت کند ، اما ممکن است دفعه بعدی که به ناچار یک بوقلمون را بیرون می کشید و متوجه می شوید قدرت جادوی شما شما را رها کرده است ، دچار بحران هویت می شود. به همین ترتیب ، اگر خودتان را بی استعداد می بینید ، ممکن است باعث شود بیشتر کار کنید اما همچنین می تواند به شما احساس ناتوانی هنری بدهد که به اندازه سرگرمی ... خوب ، ناتوانی جنسی باشد.

 

بنابراین با در نظر داشتن همه این موارد ، و از آنجا که همه آنها پیشنهاد می کنند بازیگران به راحتی حس هدف خود را از دست می دهند ، فکر کردم وقت آن رسیده است که کسی مقاله ای راجع به آنچه بازیگران در واقع انجام می دهند ، کاری که به جامعه ارائه می دهند و تا چه اندازه ارزش این کمک را دارد. این بهترین تلاش من است:

 

وظیفه بازیگر این است که یک شخصیت ساختگی را بازی کند (حتی اگر از روی یک شخص واقعی ساخته شده باشد یا فیلمنامه به صورت لفظی باشد ، هر نوع درام سازی آن را تا حدی ساختگی می کند) و نکته مهم در مورد داستان این است که واقعی نیست. از آنجا که واقعی نیست ، ما در داستان به روش هایی سرمایه گذاری می کنیم که هرگز آرزو نداریم در زندگی واقعی سرمایه گذاری کنیم و به همین دلیل بازیگری که یک شخصیت را تفسیر می کند می تواند بینش هایی را به ما ارائه دهد که یک انسان اصیل در زیستگاه طبیعی خود چنین کاری نخواهد کرد.

 

اگر شما یک روانشناس بودید که در حال مطالعه نسخه واقعی والتر وایت بودید ، ممکن است بگویید که او یک انسان فرنگی است و توانایی فوق العاده ای در دروغ گفتن دارد ، خصوصاً به خودش. در زندگی واقعی این ویژگی های قابل تحسین نیستند. اما والتر وایت را در تلویزیون تماشا کنید و متوجه می شوید که برای هیولا ریشه می دهید. شاید به این دلیل است که Breaking Bad بسیار سرگرم کننده کنار هم قرار گرفته است ، یا اینکه والتر وایت همه چیز بدی نیست ، اما شاید ، شاید شما ، کمی با شهوت والت برای قدرت رابطه برقرار کنید ، و والتر ساختگی شما را اغوا کرده است تا با برخی از افراد تاریک روبرو شوید جنبه های شخصیت شما که در آن یک همتای واقعی زندگی نمی کند.

 

اگر شما یک مفسر اجتماعی بودید که Ennis Del Mar را بررسی می کردید ، ممکن است او را محصول زمان خود بدانید ، یک همجنسگرا که هرگز نتوانست با آنچه که بود سازگار شود. اما اگر کوه Brokeback را تماشا کنید ، سخت است که به آن نگاه کنید این داستان برای هرکسی که احساس انزجار از خود را داشته باشد ، یک جذابیت جنسی را سرکوب کرده باشد (احتمالاً اکثر مردم) یا ناخواسته عاشق شده باشد کاملاً آشنا است. معضلات انیس ناگهان ، که در ابتدا برای یک نوع خاص و شخصیتی خاص به نظر می رسید ،

جهانی شده است دردناک

 

نه اینکه بخاطر موضوع بلکه کمی با صاحب برده وحشتناک ادوین اپس همدردی کنم و با تماشای 12 Years a Slave کمی احساس بیماری کردم. من نیاز او به قدرت و کنترل و مبارزه او با کشش به شخصی را که خود را فرومایه می دانست ، درک کردم. مایکل فاسبندر باعث شد کمی در این شخصیت هیولایی کمی از خودم ببینم و این باعث ترس من شد. من همچنین با شخصیت های زیادی که بی عدالتی ها را شناختند و هیچ کاری نکردند ، مقصر شناخته شدم ، زیرا من هم از بسیاری از بی عدالتی ها آگاه هستم و کاری نمی کنم. بیشتر اوقات ، مردم بازیگران را تماشا می کنند تا خودشان را ببینند. اگر خودشان آنطور که هستند نیستند ، همانطور که دوست دارند باشند ، از بودن می ترسند و یا اینکه بودن را قبول نمی کنند.

 

بنابراین این کاری است که من فکر می کنم بازیگران انجام می دهند. این بدان معنا نیست که دیدگاه روانشناس ، مفسر اجتماعی یا درمانگران بی فایده است. ما به آنها نیز احتیاج داریم ، احتمالاً حتی بیشتر. اما بازیگر بینشی ارائه می دهد که متفاوت است. بازیگری زندگی را نجات نمی دهد ، اما ارزش آن را دارد و پول من نه ستایش می کند و نه بی احترامی که در برخی محافل دارد.

 

اما ، همانطور که بسیاری از مقالات اینترنتی کاملاً واضح هستند ، مثالهای فوق بهترین سناریوها هستند. یک بازیگر متوسط ??کار نمی کند جنبه های جدیدی از شرایط انسانی را برای جامعه نشان دهد ، زیرا این اولویت صنعت نیست. اگر تنها هدف تولید ، کسب درآمد باشد ، به احتمال زیاد عملکرد بازیگر برای تقویت جامعه کمی بیشتر از تقویت برخی از کلیشه ها دارد ، احتمالاً به ضرر مخاطبان (من می گویم چون فکر می کنم فیلم و تلویزیون شباهت زیادی به غذا دارد: شما یک ماه سالم بوده اید که کمی فست فود هیچ ضرری ندارد و اگر روزی شما را از نظر ذهنی طاقت فرسا کرده اید ، کمی تلویزیون بد هم ضرری ندارد ؛ اما اگر فست فود می خورید و صابون می بینید روز به ترتیب چاق و لال می شوید.)

 

بله ، درست است که دنیای حرفه ای همیشه علاقه های هنری بازیگران را در ذهن خود جلب نمی کند. اما حداقل بازیگر در این معضل تنها نیست. این فقط در مورد هر کسی که از آنچه دوست دارد تجارت می کند آزار می دهد:

 

این می تواند یک معلم پرشور و ابتکاری دبیرستان باشد ، محدود به یک سیستم آموزشی که اولویت های آن کج و معوج و سیاسی است. ممکن است یک پزشک فوق العاده باشد ، مجبور شود بیشتر وقت خود را صرف اطمینان از شکایت نکردن و مجبور شدن به یک سیستم مراقبت های بهداشتی کند که ذاتاً ناعادلانه است. یا این می تواند سیاستمداری باشد که علاقه واقعی به ایجاد جامعه به مکانی بهتر اما مجبور به پرداختن به سیاست ...

 

ممکن است استدلال کنید که دکتر و سیاستمدار حداقل دستمزد خوبی دارند ، در حالی که بیکاری چندین ماهه بازیگران باعث می شود که نسبت رضایت هنری و کار حرفه ای بالاتر باشد. من سه منبع آسایش پیدا کرده ام:

 

با توجه به اینکه مسیرهای حرفه ای و هنری شما یکسان نیست ، لازم نیست منتظر کار حرفه ای باشید تا بتوانید خود را از نظر هنری توسعه دهید.

لحظه شروع کار شما نیز بخشی از صنعت هستید و می توانید رضایت هنری را از بدترین بوقلمون ها جلب کنید.

سیاستمداران و پزشکان بد مردم را می کشند. ما فقط عزت خود را برای از دست دادن داریم.

سرانجام ، یک یادداشت غم انگیز: داشتن هدف هنری به این معنی نیست که کار شما به طور خودکار بهتر می شود. روز گذشته به یک تست صفحه نگاه کردم و فکر کردم "همه انتخاب های من دقیقاً همان آزمایش دیگری است که انجام داده ام. اگر محدوده یک لیمو داشته باشم ، یکپارچگی هنری من چه کاربردی دارد؟ "

 

اما حداقل من می دانم که می خواهم چه کاری انجام دهم و اعتقاد دارم که ارزش انجام آن را دارد. دفعه بعدی که کسی از من بپرسد چه کاری انجام می دهم ، شاید من باید قاطعانه پاسخ دهم. من از خجالت خسته شده ام و با گذشت سال توسط افراد کمتری ، این موضوع را زیبا می دانم.