سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مقصد ناشناخته: اولین کنسرت من

من از یک مدیر انتخاب بازیگر شنیدم که به او می گفت مثل یک مدرسه اخیر مدرسه درام است که از او پرسید "بزرگترین نکته شما هنگام ورود به این خط کار چیست؟" پاسخ او - "از آن خارج شوید". "اگر به آرامی از انجام هر کار دیگری لذت می برید ، این کار را انجام دهید" ، او همچنان ادامه می یابد که لبخند بر روی صورت بازیگر جوان می بارد. من فکر کردم که در برابر رد شدن از شکست های متعدد خود در دیسکوهای مدرسه ایمن می شوم ، اگرچه رد شنوایی عمیق تر است و به سرعت پیر می شود ، عمدتا به این دلیل که توضیحی در این مورد وجود ندارد. هیچ ناامیدی بزرگتری مانند دریافت تماس از طرف نماینده شما وجود ندارد - نشانه خوشحال بودن جعلی - "سلام مادر ، بله همه چیز خیلی خوب پیش می رود ، من بازخورد خوبی می گیرم ..." شاید چیزی که ترسناک تر از یک هفته دیگر بدون کار است ، واقعاً فرود آمدن است و مکیدن نیست - بنابراین من اینجا هستم که یاد اولین کار "حرفه ای" خود (که در واقع به معنای مقدس است که حقوق می گیرم) هستم.


از ترس از دست دادن اعتبار در پاراگراف بالا ، باید به شما اطلاع دهم که در واقع در سال آخر تحصیل در دوره تئاتر اولین اجرای خود را به ثمر رساندم. من می دانم - چه لعنتی راجع به سختی ، طرد و دروغ گفتن به پدر و مادرم می دانم ، من خوش شانس بودم که یک نقش اصلی را در یک شرکت تئاتر حرفه ای داشتم نه شش ماه از آموزش. با این حال ، وقتی داشتم جاده را برای برخی از تغییر نقره ها پرداخت می کردم تا هزینه قطار به نیوتاون را برای برخی از غذاهای خوشمزه Hare Krishna بپردازم ، نمی توانستم احساس کنم که دوباره به اوج رسیده ام - و فکر کردم آیا کسی تحت تأثیر قرار گرفته است یا از راه دور من را به یاد می آورد اولین حرفه ای آیا من قهرمان فراموش شده دیگری هستم که با سرعت و گردش مالی بالای این دستگاه بی رحم بلعیده شده ام؟


بله احتمالا.


اما من فهمیدم که مهم نیست تحت تأثیر خود قرار بگیرید. این نقش اکنون زیر کمربند شما است ، بگذارید تجربه و اعتماد به نفس شما ریشه دواند و آن را به اتاق ممیزی بعدی بیاورید. به نظر می رسد ، اما این پایان مقاله نیست.


نکته برجسته برای من کار با بازیگران قدیمی و باتجربه بود. این اولین بازی من در خارج از یک م institutionسسه بود و بنابراین اولین بار بود که در سن خودم بازی می کردم در مقابل بازیگران نیز با سن خود (نسبتاً) بازی می کردم. نه تنها تکیه بر پودر بچه برای تأمین سن ، نه تنها طراوت بخش بود ، بلکه آنچه بیش از همه من را به هیجان آورد این بود که این بازیگران باتجربه چگونه بیست ، سی ، چهل ، پنجاه سال در این حرفه شاداب و هیجان انگیز بودند. آنها هنوز هم جرقه ، عصبی بودن و انرژی شخصی را داشتند که برای اولین بار در حال انجام بود. همه آنها مشاغل دیگری داشتند - جرقه ، باغبان ، معلم. این که شعله خلاق عمر طولانی دارد ، باعث دلگرمی و تسکین عظیم شد.


کار با افراد حرفه ای ، چه بازیگر و چه گروه در طول دوره تمرین ، هم شادی آور بود و هم اعتماد به نفس. این در واقع به من یادآوری کرد که بازیگری یک شغل ، یک حرفه است. همانند سایر مشاغل ، شما را از حقوق ، آزادی های خاصی برخوردار می کند و نقشی در جامعه دارد. بازیگری نحوه تأمین معاش است و این تنها احترام دارد. و احترام همان چیزی است که به شما داده می شود. شب افتتاحیه این را تا حدودی به شکلی فاخر منعکس می کند. در نوشیدنی های بعد از نمایش ، شما هنوز در محل کار خود هستید. وقتی بلافاصله به نوار نزدیک شدم و چند آبجو خواستم این موضوع را به من یادآوری کرد تا بتوانم هنگام کار در اتاق دو مشت بزنم - بهترین ایده نیست. با پرتوی مخاطب ، مشترکان ، عکاسان ، بازرسان و اعضای هیئت مدیره که به شما می گویند چقدر نمایش را دوست دارند (دروغ می گویند یا واقعاً مهم نیست) ، مجبور شدم به خودم یادآوری کنم که استخدام تئاتر هستم شرکت است و نه تنها آنها بلکه خودم را به عنوان یک هنرمند حرفه ای نمایندگی می کنم. و کار سخت آن برای یک هنرمند سخت نیست که به سرعت به عنوان فردی بی ادب ، خسته کننده ، مغرور یا شل و ول دست پیدا کند ، زیرا قضاوت در مورد مردم خیلی سریع است و آنها آن را دوست دارند. من سریع فهمیدم که بهترین پاسخ به انتقادی ناآگاهانه که به شما وارد شده ، لبخند زدن ، سر تکان دادن و تشکر از آمدن آنهاست. من آن شب از خیلی ها تشکر کردم.


گرفتن یک حقوقی ثابت برای هر جمعه عالی بود. اما با قدرت زیاد (نرخ اتحادیه) مسئولیت بزرگی به وجود می آید. بازی A مطلق خود را به اولین شغل خود بیاورید. تحت تأثیر قرار دادن کارگردان و سایر بازیگران قرار بگیرید - در مسیر ممکن است نام شما را به چیزی بزرگتر پیشنهاد دهند. به خود شک نکنید ، ثابت کرده اید که به اندازه کافی در آنجا هستید ، فقط کار سخت انجام دهید و حقوق خود را بدست آورید. اخبار در مورد اخلاق شما به سرعت پخش می شود و درها باز می شود.


کاش می توانستم اسامی افرادی را که در اولین کارم با آنها کار کردم ذکر کنم. زیرا آنها برجسته بودند. این قلبم را گرم کرد که می دیدم این پیشکسوتان فصلی به همان اندازه ، اگر نه بیشتر از آنچه در مدرسه درام بازی می کنیم ، بازی می کنند. روی صحنه و خارج (به شرطی که کفش یا دید کارگردان را به خطر نیندازد - این همیشه مهم بود). آنها کار خود را جدی گرفتند اما نه آنقدر جدی که دید خود را از اینکه ما چه هستیم و هدف ما در جامعه چیست از دست بدهند. آنها به من یاد دادند که اگر دیگر لذت نمی بری ، ارزشش را ندارد. برخی از آنها بررسی ها را می خوانند ، بیشتر آنها این کار را نمی کنند - همه اینها یک منحنی یادگیری است. هرگز وجود نخواهد داشت یک اجرای بی عیب و نقص ، یک نمایش بی نقص ، یک تولید بی عیب و نقص - چرا چنین چیزی را می خواهید؟ جایی برای رفتن وجود نخواهد داشت. ما هم به دنبال آن نمایش کامل نیستیم. من از همکار خنده دار شصت و چند ساله خودم پرسیدم که وانمود می کند روده های خود را در سطل شستشوی اتاق تعویض ما آزاد می کند - ... پس چه چیزی را جستجو می کنید؟ حقیقت؟ »،« شاید »او پاسخ می دهد« احتمالاً نه. اما هرچه باشد ، پیدا کردنش بسیار سرگرم کننده است ".


چند بار جمله "این در مورد سفر است ، نه در مقصد" را شنیده اید "خوب اجازه دهید به شما بگویم ، این در مورد سفر است ، نه مقصد. اولین کنسرت من شروع کار من بود ، برنامه ای که هرگز فراموش نمی کنم و امیدوارم که هرگز به مقصد نرسم و نمی دانم کجاست ، کی است یا چرا است.


پرداخت حقوق شما: افسانه های هالیوود که همه اینها را مدیون تئاتر

شلیک به سمت بالا ممکن است همیشه بهترین چیز نباشد. اهمیت تجربه تئاتر در مسیر تبدیل شدن به یک بازیگر صادق و همه کاره غیرقابل انکار است. این سنگ بنای کاردستی ما را فراهم می کند و درسهایی را ارائه می دهد که در یک مجموعه فیلم در دسترس نیست ، اما ضروری است. نگاهی می اندازیم به تعدادی از افسانه های کنونی صفحه که قبل از ساختن آن در فیلم ها ، سالها روی صحنه به تمرین هنرهای خود مشغول بودند.


دانیل کریگ

قبل از تبدیل شدن به اولین "باند باند" ، دانیل کریگ این کار را چند سال در لندن انجام داد. نمای بیرونی سخت و دشوار "طبقه کارگر" او جذابیتی خاص به او بخشید که تماشاگران هنگام تماشای تورهای نمایشی کوچک در انگلستان و اروپا مقاومت ناپذیر می دانستند. با این حال ، حتی به عنوان یک بازیگر موفق صحنه و چهره ای آشنا با تور انگلیس ، گهگاه او را روی نیمکت های پارک خواب می دیدند.


در سن 16 سالگی تحصیلات خود را برای شرکت در تئاتر ملی جوانان ترک کرد ، پذیرفته شد و به لندن منتقل شد. او اولین بار در صحنه به عنوان آگامنون در Shakespeare’s Troilus and Cressida بازی کرد. او به عنوان یک بازیگر مبارز با NYT ، در آشپزخانه های رستوران و به عنوان پیشخدمت زحمت می کشید. کریگ با NYT در تورهای والنسیا و مسکو اجرا داشت. وی در ممیزی های مکرر در گیلد هال شکست خورد ، اما سرانجام استقامت او نتیجه داد و در سال 1988 ، وارد مدرسه موسیقی و نمایش گیلد هال در باربیکان شد. در آنجا ، او در کنار یوان مک گرگور ، دامیان لوئیس و جوزف فاینس و دیگران تحصیل کرد. پس از فارغ التحصیلی در سال 1991 در نمایش بدون گذشت ، نمایش جدیدی از راد ویلیامز در تئاتر Lyric قبل از بازی در نقش جوزف پورتر پیت در نمایش برتر فرشتگان در انگلیس در تئاتر ملی لندن ظاهر شد. او همچنین در The Rover by Aphra Benn در Jacob st Studios ظاهر شد.

اولین اعتبار اکران او در سال 1992 بود ، با بازی در نقش "کوچک یک قدرت" ، که با دنباله ای از نقش های تلویزیونی و سینمایی کوچک همراه بود. او در سال 1997 به تئاتر بازگشت تا در اولین نمایش Hurly Burly توسط دیوید ربه در تئاتر اولد ویک در انگلیس به بازی میکی بپردازد و دوباره در سال 2002 برای بازی در نقش مایکل بلک در کاریل چرچیلز شماره ای بازی کند.


کریگ به عنوان علاقه مندی در فیلم اکشن Tomb Raider در سال 2001 با بازی آنجلینا جولی انتخاب شد. در سال 2005 قبل از اینکه به عنوان جیمز باند بعدی انتخاب شود و در کازینو رویال به عنوان ستاره بین المللی منجنیق شود در کنار اریک بنا در مونیخ همبازی بود. او در سال 2009 به صحنه بازگشت و در نمایش دو نفره "یک باران ثابت" اولین بار را در کنار "هیو جکمن" در برادوی تجربه کرد.


در طول دهه 90 ، کریگ یکی از شناخته شده ترین چهره های تئاتر بریتانیا بود ، با این حال خیلی دور بود که لباس تاک را بنوشد و مارتینی بخورد (یا در این مورد ، Heinekens). تئاتر راه را برای کریگ هموار کرد که متانت ، ذکاوت و مقاومت خود را مدیون سالهای حضور در صحنه است.


دنزل واشنگتن

دنزل واشنگتن ، برنده چند جایزه اسکار ، ادعا می کند که اوایل کار در تئاتر "به او یاد داد که چگونه بازی کند". رفتار فوق العاده قوی واشنگتن و حضور قدرتمند جنسی در صحنه متولد شد. او یکی از آن بازیگرانی است که دوست دارید با او روی صحنه باشید - زیرا او همه چیز را به شما می دهد و از بودن روی صحنه با او متنفر است - زیرا می دانید همه چشم تماشاگران به او است. صحنه پردازی ناخواسته.


یک جوان واشنگتن قبل از ترک تحصیل به دلیل بلاتکلیفی در مورد کدام رشته برای تحصیل در کالج فوردهام بسکتبال بازی می کرد. در طول تابستان ، واشنگتن به عنوان مدیر هنرهای خلاق در یک اردوگاه شبانه در Lakeville ، Connecticut کار می کرد. او در نمایش استعدادیابی کارکنان برای اردوگران شرکت کرد و یکی از همکارانش پیشنهاد داد که بازیگری را امتحان کند.


با بازگشت و هدف و تمرکز تازه در Fordham ، وی برای تحصیل در رشته بازیگری در پردیس مرکز لینکلن ثبت نام کرد و به او نقش اصلی را در Eugene O"Neill‘s The Emperor Jones و Shakespeare"s Othello اعطا کرد. پس از فارغ التحصیلی در مدرسه بازیگری در کنسرواتوار تئاتر آمریکا در سانفرانسیسکو تحصیل کرد و در آنجا یک سال ماند و قبل از بازگشت به نیویورک برای شروع حرفه بازیگری حرفه ای خود.


واشنگتن تابستان سال 1976 را در سن مری سیتی ، مریلند ، در تئاتر سهام تابستانی با اجرای Wings of the Morning ، نمایشنامه ایالت مریلند گذراند ، که برای او با ترکیب شخصیت آمریکایی آفریقایی تبار مبتنی بر شخصیت تاریخی از اوایل استعمار ساخته شده است مریلند ، ماتیاس دا سوزا.


واشنگتن پس از یک رشته تلویزیونی کوچک و نقش های سینمایی ، نقش ملوین پیترسون درجه یک خصوصی را در تولید خارج از برادوی A Soldier’s Play بازی کرد که در نوامبر 1981 به نمایش درآمد. واشنگتن برای این نقش جایزه Performance Obie Performance Obie را از آن خود کرد. در همان سال واشنگتن با بازی "مالکوم ایکس" در نمایش برنده جایزه لورنس هولدر ، وقتی جوجه ها به خانه آمدند تا در شب در تئاتر هنری در نیویورک برنده شوند ، ظاهر شد. واشنگتن برای احیای این نقش در فیلم Spike Lee 1992 مالکوم X ادامه می دهد.


واشنگتن نقشی منظم در بیمارستان درام خیابان سنت در جای دیگر داشت ، که به مدت شش سال ادامه داشت ، با این حال ، قبل از بزرگ کردن ، او در تابستان 1990 به صحنه بازگشت ، و در نقش اصلی تولید تئاتر عمومی از ریچارد سوم توسط ویلیام ظاهر شد شکسپیر از زمان تبدیل شدن به یکی از بزرگترین ستارگان سینمای هالیوود ، واشنگتن همیشه وقت خود را برای صحنه دارد. در سال 2005 ، او به عنوان مارکوس بروتوس در ژولیوس سزار در برادوی ظاهر شد. اجرای محدود تولید علی رغم دریافت نظرات مختلف ، میانگین فروش "بیش از 100? حضور" شبانه بود. در مورد جمع کردن جمع صحبت کنید. در سال 2010 ، واشنگتن در احیای برادوی آگوست ویلسون حصارها ، در مقابل ویولا دیویس ، نقش تروی مکسون را بازی کرد که برای آن برنده جایزه تونی بهترین بازیگر نقش اول نمایش شد. واشنگتن در حال حاضر به بازی در برادوی با بازی در یک کشمش در خورشید بازگشته است.


واشنگتن برای استفاده از مهارت هایش به تئاتر برمی گردد ، او دائماً می آموزد:


"شما نمی توانید یاد بگیرید که چگونه در فیلم خوب بازی کنید. این همان کاری است که من در برادوی انجام می دهم و سعی می کنم بهتر شوم. مثل این است که به کارخانه برگردید تا ساز خود را تراش دهید. من ترجیح می دهم خوب باشم تا مشهور "


گلن کلوز

این بازیگر زن آمریکایی از زمان دستیابی به موفقیت خود در "رابط های خطرناک" کلاسیک 1988 به یک نام مشهور تبدیل شده است ، اما بیش از یک دهه قبل از این کار طولانی مدت موفقیت آمیز در برادوی داشت.


کلوز سالهای نوجوانی خود را در سفر با گروهی فرقه ای به نام "MRA" گذراند که والدینش بیش از پانزده سال درگیر آن بودند. وقتی او 22 ساله بود ، کلوز از MRA جدا شد و در کالج ویلیام و مری شرکت کرد و در رشته تئاتر و مردم شناسی دو رشته گرفت. در بخش تئاتر کالج بود که شروع به آموزش به عنوان یک بازیگر جدی کرد. او در طول سالهای تحصیل در مدرسه ویلیامزبورگ در درام فضای باز تابستان ، جلال مشترک که توسط پل گرین ، نویسنده جایزه پولیتزر نوشته شده ، بازی کرد.

کلوز در شرایط عجیب و در عین حال هیجان انگیز اولین بازی خود را در برادوی انجام داد. در تولید 1974 از عشق به عشق ویلیام کونریو ، نزدیکترین ستاره ستاره ماری اوره بود ، و بعد از اینکه خانم اوره بعد از آن تشریفات شنبه رها شد ، برای اجرای عصر شنبه ادامه داد. بعد از دو نقش دیگر ، کلوز در نقش پرنسس مری در سال 1976 در نقش رکس بازی کرد و در سال 1980 با بارنوم که بسیار مورد تحسین قرار گرفت در ایالات متحده گشت ، این تور برای یک سال دیگر تمدید شد. کلوز پس از برنده شدن اولین جایزه تونی بهترین بازیگر نقش اول زن در سال 1992 برای بازی در نقش اصلی در فیلم مرگ و دوشیزه ، به ارتفاعات گیج کننده ای دست یافت ، تونی دوم وی سال بعد در فیلم The Real Thing حضور یافت و سومین بار وی سال دیگر بعد که در آن برنده بهترین بازیگر زن شد موزیکال با شاید برجسته ترین نقش خود در صحنه بازی با نورما دزموند در بلوار غروب آندرو لوید وبرز.


در طی دو دهه گذشته ، کلوز با سه نامزدی جایزه امی و شش نامزدی جایزه اسکار ، خود را به عنوان یک تورگردانی در صفحه نمایش کوچک و بزرگ تثبیت کرده است. او به بازگشت خود به برادوی ادامه می دهد و اخیراً در کنار جان لیتگو در درام برنده جایزه پولیتزر ادوارد آلبی یک تعادل ظریف بازی می کند.


کلمات کلمات عاقلانه ای درباره اهمیت تئاتر به اشتراک می گذارد:


"برای من ، جایی است که شما به عنوان یک هنرمند واقعاً پیشرفت می کنید. من برای بازیگری فیلم احترام زیادی قائلم ، اما در صحنه ، شما تدوینگر ندارید و افراد مطرحی هم ندارید. شما نمای نزدیک ندارید. شما در آنجا با سایر بازیگران و تماشاگران خود بیرون هستید. این یک مخلوط شیمیایی است که قرن ها اتفاق افتاده است! هیچ چیزی برای من وجود ندارد که واقعا جایگزین آن شود. "


رالف فاینس

رالف فاینس ممکن است با نگاه پولادین ، ??صدای غنی و هوش سرسخت خود به عنوان شخصیت شرور هالیوود شناخته شود ، اما او به سرعت در حال تغییر این مسئله است که اخیراً نمایش های حساس تری را با توانایی کمیک فوق العاده به نمایش می گذارد.

فاینس در آکادمی سلطنتی هنر دراماتیک بین سالهای 1983 و 1985 آموزش دید. در آخرین سال خود او شروع به اجرای تئاتر در فضای باز تئاتر در پارک رجنت کرد ، و در نقش "یک پاییار" در حلقه های دور ماه ، کوریو در شب دوازدهم و تار عنکبوت در آ خواب نیمه شبهای تابستان. وی پس از فارغ التحصیلی در شکسپیر نقش های بزرگتری را بازی کرد و در نقش لیساندر در رویای شبهای نیمه تابستان و رومئو در رومئو و ژولیت بازی کرد. سال بعد وی با تیترهایی از جمله پسر در شش شخصیت Pirandello در جستجوی نویسنده ، Arkady در پدران و پسران تورگنیف و Lisha Ball در Ting Tang Mine ساخته Nick Darke به تئاتر ملی پیوست.


Fiennes در سال 1988 در شرکت معتبر Royal Shakespeare مورد استقبال قرار گرفت و چهار سال برجسته و قابل توجه را در این شرکت سپری کرد. نکات برجسته او شامل بازی کلودیو در فیلم "خیلی زیاد درباره هیچ چیز" ، "دوفین" در "شاه جان" و "ادموند" در "لیر لینگ" است.


5 نکته برای بازیگران در اوقات فراغتشان

مشاهده کنید - هنگامی که کار نمی کنید ، این فرصت را دارید که با مشاهده رفتار وقت بگذارید و مطالعه کنید. به آنچه در اطراف شما می گذرد توجه کنید. اگر در یک مغازه هستید ، مردم چگونه صف های شلوغ را برای رسیدن به خواسته های خود عبور می دهند؟ چگونه کارت های اعتباری خود را بیرون می کشند یا پول نقد پرداخت می کنند؟ اگر مشتری در تلاش برای حفظ آن است یا در آستانه "از دست دادن" آن است ، فقط با رفتار فیزیکی مشتری می توانید تشخیص دهید. بسته به جایی که در کشور هستید ، به نحوه برخورد مردم با آب و هوا توجه کنید. اگر آنها سرد هستند ، چگونه وارد یک فروشگاه بزرگ یا رستوران می شوند و خود را گرم می کنند؟ چگونه آنها با تلفن صحبت می کنند؟ سعی کنید حدس بزنید که رابطه فرد با آن طرف چیست. خانواده خود را مانند گذشته رعایت کنید. بنابراین ، یک یادداشت از چیزهای کوچک تهیه کنید و به طور خاص در مورد چگونگی خرید ، بحث و استدلال ، خرج کردن پول ، مقابله با استرس یا جشن گرفتن بنویسید مجذوب آنچه تضاد ، نزدیکی و سپاسگزاری می کند باشید.

احساس - مشاهده احساسی که در مورد احساسات خود و افرادی که در اطراف شما هستند تأثیر می گذارد. هر وقت احساسات بالا آمد ، آن را به پایین فشار ندهید. اگر خاموش شدید ، خاموش شدن خود را تماشا کنید و تلاش کنید تا باز بمانید تا بتوانید در لحظه حضور داشته باشید و آگاه باشید. نترس و فرار کن قدرت احساسات خود را احساس کنید. بخند ، لذت ببر زنده بودن خود را احساس کنید. با معنویت خود در ارتباط باشید ، چه معنایی برای شما دارد.

انجام - تحریک شده بمانید. از این فرصت استفاده کنید و به نمایشگاه موزه بروید که وقت نکرده اید به آنجا بروید. همه فیلم ها ، نمایش های تلویزیونی عالی ، تماشای "Breaking Bad" ، "Downton Abbey" ، "Masters of Sex" ، "Homeland" ، "Orange Is the New Black" و بسیاری دیگر را ببینید. برای اجرای پرچین تئاتر که می خواهید ببینید بلیط بگیرید. رمان هایی که می خواستید بخوانید را بردارید. (یک کتاب داستانی یک امر ضروری است!) با گفتگو با خانواده ، دوستان و دیگران که قبلاً هرگز نداشته اید ، خود را متعجب کنید. هنر بسازید - یک بوم نقاشی کنید ، یک آهنگ ، یک مقاله ، یک داستان کوتاه بنویسید ، یک طرح کلی برای یک فیلمنامه ، یک نمایشنامه یا همه چیز را بنویسید! صفحه بینایی خود را برای سال ایجاد کنید. لحظه ای وقت بگذارید و از خود بپرسید که می خواهید به چه کاری برسید.

داوطلب - سازمانی را پیدا کنید که بتواند در آنجا خدمات ارائه دهد. هر وقت این انرژی را جلو می گذارید ، به شما کمک می کند تا انسانیت خود را تعمیق بخشید.

نفس بکشید - هر چند وقت یک بار چند روز وقت بگذارید و کاری نکنید. و منظورم هیچ چیز نیست. دستگاه را متوقف کنید و فقط باشید.


در لحظه باش

من روز گذشته یک کشف بازیگری پیدا کردم و به جرات می توانم بگویم وقتی شما می توانید از صمیم قلب از آن استقبال کنید ، این یک تعداد از مشکلات رایج بازیگری را حل می کند. بنابراین خود را به خاطر این گوهر بازیگری نفس گیر در آغوش بگیرید: کاملاً در لحظه باشید.

 

اکنون مطمئن هستم که قبلاً به بسیاری از شما این توصیه ها داده شده است ، من مطمئناً چنین کرده ام ، اما من تا به حال آن را درک نمی کردم. در گذشته ، هر وقت به من می گفتند "در آن لحظه" بیشتر باشم ، به یک صحنه می رفتم یا با خودم شعار می گفتم: "بیا اندرو ، بیشتر در لحظه باش!" جرات نمی کنی این لحظه را ترک کنی !!! " و من مطمئن هستم که شما می توانید تصور کنید که آن صحنه ها با آن مونولوگ دائمی درونی که در سرم می چرخد ??، چقدر بد بوده اند. مکانیکی ، ضعیف و بدون انرژی است.

 

حضور در لحظه مربوط به تمرکز است. این مربوط به توجه به آنچه اکنون اتفاق می افتد است. اگر بتوانید لحظه به لحظه روی صحنه ای که در آن قرار دارید تمرکز کنید ، همه چیز دیگر از بین می رود. اگر کاملاً روی آنچه می گویید یا به آنچه گوش می دهید تمرکز کنید ، چگونه می توانید عصبی باشید ، یا نگران آنچه که به نظر می رسید ، صدا دارید ، بو می دهید؟ اگر تمام تمرکز شما روی لحظه ای است که قبل از شماست ، چگونه می توانید نگران وضعیت قرارگیری بدن ، تنفس یا لهجه خود باشید. همه این افکار درباره قوس شخصیت شما ، درباره اینکه صحنه بعدی چیست ، فرسایش می یابد و شما در یک لحظه زندگی مهیج ، ملموس و غیر قابل پیش بینی باقی می مانید ، چیزی که مخاطب می خواهد ببیند.

 

همه ما آن لحظات را داشته ایم که در صحنه ای بازی می کنیم و از این واقعیت که بازی می کنیم آگاه می شویم. شاید ما فقط یک خط را به روشی اجباری ، مکانیکی گفته باشیم یا شاید کاری تازه و هیجان انگیز انجام داده باشیم ، و این یک گفتگوی درونی کامل را در مورد آنچه اتفاق افتاده آغاز کرد ، سپس ، قبل از اینکه بدانیم ، تمام تمرکز خود را از دست داده ایم دوباره به خلبان خودکار بازگشتند. پس از آن بازگشت به صحنه بسیار دشوار است و این ناامیدی می تواند منجر به هجوم افکار منفی شود.

 

بنابراین ، آنچه من پیشنهاد می کنم سعی کنید این است که تمرکز کنید و کاملاً تمرکز کنید روی "اکنون"! این کار را می توانید در زندگی روزمره و همچنین صحنه ها یا مونولوگ های خود انجام دهید. سخت است ، اما ، از تجربه من ، هرچه بیشتر این کار را انجام دهید ، بهتر از پس آن برمی آیید. سعی کنید روی جزئیات آنچه اکنون اتفاق می افتد تمرکز کنید. اگر افکار حواس پرتی ایجاد شد ، آنها را تصدیق کنید و سپس به "اکنون" برگردید.

 

وقتی می بینید از لحظه دور می شوید ، عصبانی نشوید ، فقط کافی است روی خطوط خود یا گوش دادن به بازیگر دیگر متمرکز شوید و از آنجا بروید. وقتی درگیر افکاری می شویم که به صحنه کمک نمی کنند ، انرژی و تمرکز خود را از دست می دهیم. بنابراین کاملاً "در لحظه" باشید!


تئاتر بازیگران

رویایی که به تعویق نیفتد

قبلاً شیفته تئاتر بودم. روزگاری ، من توانایی این را داشتم که کاملاً در جهان و زندگی افرادی که روی صحنه ایستاده اند غوطه ور شوم و فقط از نظر جسمی با مهارهای صندلی ام فاصله داشته باشند. این قبل از این بود که من بازیگر شوم. بازیگر بودن برداشت من از عملکرد بازیگران دیگر را به طریقی تغییر داد که پشیمانم.


در حالی که انگیزه های تصمیم من برای بازیگر شدن عمدتاً سطحی بود (با رویاهای سخنرانی پذیرش در نمایش جوایزی که به طور گسترده پخش می شود ، رویاهایی که تا به امروز نتوانند کاهش یابند) ، در نهایت تصمیم به بزرگترین علاقه و پیگیری حرفه من هزینه های دنبال کردن یک حرفه حرفه ای در بازیگری کاملاً مشخص و شناخته شده است. این هزینه ها شامل پولی می شود ، سو to تردید نسبت به خود در برابر رد شدن بی امان و البته غرور ، که به دلیل نیاز به یک کار رستوران خسته کننده اسیر شده است ، که باید برای مراقبت از آن توضیح دهید. والدین. با این وجود ، یکی از هزینه های پنهان بازیگر شدن ، عدم توانایی در جدا کردن نقد هنری است که ما به شدت می خواهیم در آن شرکت کنیم از توانایی مصرف آن. هرچند وقت یکبار با وجود عظمت دیگران ، بی نیاز روی یک مجری گمراه در صحنه بی نیاز می شوم؟


گفتگوهای من با بسیاری از بازیگران دیگر الگویی از قضاوت بی امان را برجسته می کند. "او خوب بود ، اما صدای او چه خبر بود؟" "من شیمی آنها را باور نکردم." "کمی برای من فریاد می زند."


دنزل واشنگتن ، که با صحنه غریبه نیست ، پیشنهاد کرد که آنچه از یک نمایش دریافت می کنید بستگی به آنچه در آن نمایش می دهید ، دارد. من اعتراف می کنم که با انتقادات بی پایان از بازیگران در مورد خطوطشان ، شیمی ، موقعیت ، قصد یا باورپذیری آنها دچار مشکل شده ام. چه کنایه آمیز است که آنچه بازیگران در صحنه بسیار ناامید می شوند ، همان چیزی است که آنها به عنوان تماشاگر تمایلی به پذیرش ندارند. برای پیچاندن لامپ چند بازیگر لازم است؟ ده: یکی برای انجام آن و نه نفر دیگر برای نشان دادن اینکه چگونه می توانستند این کار را بهتر انجام دهند!


آیا ما یک بار کودکان از طریق مجرای مجری های یک صحنه با تصورات خود فرار نکرده ایم؟ آیا بازیگران بیش از حد عجیب و غریب شده اند تا مخاطب شوند؟ آیا اجراهایی وجود دارد که ما را از این قضاوت دور کند و به ما اجازه دهد تا مورد توجه دیگران قرار بگیریم؟


من معتقدم که پاسخ ها همه "بله" قاطعانه است ، بله ای که ما را ملزم می کند زیبایی آنچه را که هنگام الهام گرفتن دیدیم ، بدانیم. گرچه هر بازیگری به طور ثابت مانند سیمون راسل بیل یا همانندیسکت کامبربچ رشته ای را حفظ نخواهد کرد ، اما من معتقدم که هر بازیگر متعهدی توانایی فراتر رفتن و جابجایی مخاطب را دارد ، چه برای نمونه و چه برای یک عمر. من معتقدم که هر بازیگر متعهدی توانایی دارد و باید لحظه ای تلاش کند ، هرچند نادر ، هرچند زودگذر ، در معرض تماشای مخاطب قرار گیرد. این یک توانایی بازیگر است که در معرض خطرات انسانیت و ضعف انسان بودن در مقابل مخاطب است که نگاهی اجمالی به امر الهی به ما می دهد. ما باید آن را در صحنه خود دنبال کنیم و به آن تلاش بزرگوارانه در دیگران احترام بگذاریم.

بارها و بارها از تلاش یک بازیگر در صحنه الهام گرفته ام ، اما یکی از آنها قابل توجه است ، عملکردی غیرقابل حذف از بانک حافظه احساسی من. در دوران تصدی من در مدرسه نمایش در انگلستان ، چند نفر از همکلاسی هایم را به تولید یکی از قطعات دراماتیک مورد علاقه خود ، حصارها ، نمایشنامه برنده جایزه پولیتزر از آگوست ویلسون در West End کشاندم. این نمایش داستان ماکسون ها ، یک خانواده سیاه پوست در پیتزبورگ به رهبری پدرسالار خود ، تروی را روایت می کند. اعتراف می کنم که بسیاری از بازیگران آن صحنه لندن ، علی رغم قدرت و اشتیاق ، کمی از لهجه هایشان دور بودند و حواسم پرت شد. بازیگر نقش همسر تروی ، رز ، لگن خود را به شکلی نادرست تکان داد ، ظاهراً سعی در تقلید از یک کلاهبردار خاص داشت ، و بسیاری از محاوره های گفتار آمریکایی به خوبی در حوضچه ترجمه نمی شد. با این حال ، نزدیک به پایان بازی لحظه ای بود که سالها پس از آن ، هنوز هم فکر می کنم. در یادآوری ، گویی در یک رویای سورئال ، نشسته ام ، تماشا می کنم و جذب می شوم: تابلویی از احساسات که همچنان مرا به حرکت در می آورد.


در این نمایش ، مرگ تروی خانواده را به هم نزدیک می کند و برادر تروی ، گابریل ، در مرکز صحنه می ایستد ، و در فاصله دور توسط سایر اعضای خانواده آنها قرار می گیرد. گابریل بیمار روحی است ، نتیجه ناگوار زخم جنگ است و قادر به بیان منسجم نیست. روی صحنه ، جبرئیل شروع به لگدمال کردن پاهایش می کند ، دستهایش را به شدت تکان می دهد ، سرش را می گیرد و تکان می دهد. او قادر نیست بدن خود را که غرق در ناامیدی است و آنچه به نظر می رسد شرم آور باشد از ناتوانی در آزاد کردن آن ، مهار کند. او به زانو فرو می رود و در غم مطلقی که از دست دادن تنها دوستی است که داشت ، ناله ای شکاری آزاد می کند ، صدایی که شیشه ذخیره داخلی من را سوراخ کرده و خرد می کند. بدون آنکه حتی یک کلمه صحبت کند ، 5 دقیقه تمام پا لگد زد و تکان خورد و روی آن صحنه زاری کرد. او کاملاً ویران شد ... و من هم همینطور. من چشمهایم دچار اشک اشک شد که بدون اینکه خسته شود ، روی صورتم آب می خورد برای چند دقیقه و چند دقیقه آن را پنهان نکردم و نگاهم را دور نکردم. هنگام تماس پرده ای ، ایستادم و دستانم را با پرخاشگری زدم ، انگار بازیگر را تحت تأثیر قرار داده ام که عملکرد او با من انجام می دهد.


من به یاد نمی آورم نام بازیگر چه بود و اهمیتی ندارم که آن را جستجو کنم. ما آن تئاتر را ترک کردیم و قبل از اینکه بخواهیم اتوبوس خود را به خانه برسانیم به دنبال یک کافه بودیم. به نظر می رسد قراردادهای خسته کننده زندگی همیشه غالب است. زیبایی صحنه ، تعالی است ، لحظه ای و نه دیگر ، از این قراردادهای خسته کننده روزانه. یک اجرا و یک نمایش رویایی است که به تعویق نیفتد. پس چه چیزی است که وقتی به تئاتر می رویم به دنبال آن می گردیم؟ برخی ممکن است بازی آخر را در همه هنرها بخوانند تا به دنبال حقیقت ، به دنبال درک ، برای بازتاب آینه انسان بر روی خود باشند. من معتقدم که این همیشه قطره الهام از طریق اشک است ، یا از غم و اندوه یا مبارزه خستگی ناپذیر یا از خنده. من معتقدم که اشراف واقعی بازیگر در اعتقاد و انگیزه آنها وجود دارد.


بنابراین ، من به عنوان یک بازیگر فقط می توانم تصمیم بگیرم که اشتیاق من برای اجرا نباید من را از عینیت ، از تعلیق ناباوری ، از جادوی جابجایی منع کند. بیش از هر بازیگر دیگری باید بیشترین بخشندگی را به عنوان یک مخاطب ارائه دهد. بازیگر باید تلاش کند بزرگواری و تبریک گفتن و بیش از همه پذیرش باشد. زیرا ما می دانیم که انجام چنین کاری از هر بازیگری امکان پذیر است.